دلنوشته
خستــه ام … از صبوری خستـــه ام … از فریــادها?? که در گلویـــم خفـه ماند … از اشــک هایی که قـاه قـاه خنـــده شد … و از حـــرف هایی که زنده به گـــور گشت در گــورستان دلم آســان نیست در پس خـــنده های مصــنوعی گریــه های دلت را ، در بی پنـــاهیت در پشت هـــزاران دروغ پنهـــاکنی این روزهــا معنی را از زندگـــی حذف کــرده ام … برایــم فرق نمـــی کند روزهایـــم را چگونــه قربانـی کنم
نوشته شده در شنبه 95/11/9ساعت
11:8 عصر توسط shaghayeghgh نظرات ( ) |
قالب ساز وبلاگ پیچک دات نت |